سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خردمند


دلم خواسته که یک "عاشقانه آرام" بگویم. از این نظم در اوج بی‌نظمی و از این بی‌نظمی در اوج نظم. بگذار برایت از اولین حرف الفبایمان بگویم که اول می‌آید و از دومین که بعد! و از سومین حرف آن که در "پایداری" است! بگذار از حرف چهارم بگویم که با "تو" آغاز
می‌شود و از وحدت حرف اول که در پایان "ما" آشکار می‌گردد! ... عشق را خوانده‌ای که اول می‌آید و بعد می‌ماند و همیشه به وحدت احساس پایدار است؟ هرگز شریان ذهن یک عشقِ قلم را دنبال کرده‌‌ای که چطور قلم را از جان بر سینه کاغذ می‌ساید تا به عشق عاشقانه‌اش روح تو صیقل یابد! عشق خاصیت لحظه لحظه‌های زندگی است وقتی به امید روشنایی‌ها می‌شکفی! عشق شکرانه همین لحظه‌ایست که هستیم. خانه‌اش اینجاست؛ روی تارهای صوتی من، وقتی فریادش می‌زنم! روی نگاه‌هامان وقتی با غروب تر می‌شود؛ روی دل‌هامان، وقتی به شنیدن گل‌واژ‌ه مهربانی غنج می‌رود. عشق همین‌جاست، روی دست‌هامان وقتی به مهر می‌فشاریمشان؛ و کنج همین پاها که به یمن انتظار لحظه‌های دیدار، این پا و آن پا می‌شویم! روی همین زمین که به انتظار سبزه‌ می‌رویاند!... عشق همین جاست! پایین طاقچه‌ عادت، روبروی مهربانی‌هایمان، نشسته لبخند می‌زند و با الفبای ما واژه واژه‌ها می‌سازد که با جمله جمله‌ها نامه‌ها بسازد... نشسته، لبخند می‌زند تا تو هم به عشق بخندی!! و از کلام مبهم من، از زیر این همه لایه‌های معنی، یکی را به مهر بگزینی!! این عشق است... بخند!


نوشته شده در دوشنبه 90/12/22ساعت 11:24 صبح توسط زهرا حکیم آرا نظرات ( ) |

Design By : Pars Skin