آري خودت باشمن هستمكمي آن طرف ترپشت خاري خشكتفتيده در آفتابخودت باشو با سرانگشتانت
راه چشمه را باز كنديو رفته است
حالا شهر آبياري مي شود
و آب تصوير گيسوان تو را
سوغات
با خود به شهر خواهد بردكاش كسي در شهرآن تصوير را بگيرد از آبو قاب كند درتشتي از طلا كه آب رفتنيستو قاب ماندني