• وبلاگ : خردمند
  • يادداشت : من يک کاسه مرگ مي خواهم
  • نظرات : 14 خصوصي ، 9 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + آرا 
    پارسا جان
    اينکه شما و ديگر دوستان هميشه به من لطف داشته ايد و داريد مبرهن است. از اينکه نوشتي و جز نوشته ام "مرا" خواندي سپاس!
    روزگار غريبي است مرد! و ما زن ها از شما مردها فقط يک چيز ميخواهيم که به ناممان بزنيدف ان هم براي تمام عمر- دلتان را.
    ما جسم و جانمان آويزان لبخند شماست. خنده و آغوش را که دريغ کنيد دلمان به بهانه گيري ميفتد، دلمان که بهانه گير شد، هوس نيستي مي کند، که اين هم درجات تعلق خاطر را مي نمايد.
    واضح گفتم، نيست؟ خواستم خصوصي بگويم که درد ما درد دو چشم است که دريغ از لطفشان- درد ما درد دو لب است که دريغ از بوسه- درد ما درد "يک کلام بيهوده است"! وقتي واژه اي به بيقراري جانش از لبانش سرازير شد- بر کف جانم نشست، تمام است. که تمام شد...
    دلم مثل پر کاه شده- با تلنگري پاره پاره مي شود- اين ذات يک زن است. زني که از اول "بله" تا آخر مرگ دوستدار و عاشق است. زني که اگر فرياد مي کشد از دردي است که در عمق جانش خانه کرده است. زني که اگر ميان بند بند کلامت کلامش را ليز مي دهد، يعني حرف دارد- تمام حرفش اين است که دوستت دارد. وقتي دوست داشتن نبيند، مرگ ميخواهد.
    اين شاخصه يک زن است، که از ميان هزاران يکي را بر ميگزيند- نه زني که از هزاران شايد يکي مانده باشد که نديده باشدش....
    حرفم را زدم----
    0264