اين روزها
از دوستان و آشنايان
هرکس مرا ميبيند
از دور ميگويد:
اين روزها انگار
حال و هواي ديگري داري!
اما
من مثل هر روزم
با آن نشانيهاي ساده
و با همان امضا، همان نام و با همان رفتار معمولي
گاهي براي يادبود لحظهاي کوچک
يک روز کامل جشن ميگيرم
گاهي
صد بار در يک روز ميميرم
گاهي نگاهم در تمام روز
با عابران ناشناس شهر
احساس گنگ آشنايي ميکند
گاهي دل بي دست و پا و سر به زيرم را
آهنگ يک موسيقي غمگين
هوايي ميکند
غير از همين حسها که گفتم
و غير از اين رفتار معمولي
و غير از اين حال و هواي ساده و عادي
حال و هواي ديگري
در دل ندارم