سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خردمند


نگاهت می‌کنم. زمان بر تو نیز می‌گذرد. شقیقه‌هایت را هم مدتی‌ست با خود برده! هرچند تو با این شقیقه‌ها هم همانی هستی که بودی. تمام فضای نگاهم را پُر کرده‌ای! نگاهت می‌کنم. تپش‌های قلبم سد راه واژه‌ها می‌شوند. کلام در پشت میله‌های سینه، و نگاهم پشت شیشهء ماتِ اشک، زندانی حسی غریب می‌شود. هراسم این است که زمان از لابه‌لای تار و پود حس و حالت بگذرد، و من برایت جز یادی و خاطره‌ای چیزی نباشم. هراسم از این است که زمان بر روزگارمان بتازد، تو غرق روزگار و من پنهان نه فقط در قبرستان خاطراتت، که جز مُرده‌ای بیش نباشم. نه اینکه تلخ باشم، اما روزگاری خواهد شد که بر گور من- آنجا که باد، یاد و حال و هوایی از نیستی به هستی می‌آورد- گرم و شاد، بی‌ آنکه بدانی کجایی و بر چه سنگی نشسته‌ای، با طفلکی تیز و چابک بنشینی- و به حس تُرد عطری که در فضا می‌شکند، یادی از من کنی. و ببین که چقدر دچارم! آنچنان که به حس یاد تو شاد می‌گردم؛ گرچه دورم، ودوریم از جنس دور دست‌های یخ‌زده مردگان خواهد بود؛ اما این حس هماره ماندنی‌ست.


نوشته شده در شنبه 89/3/22ساعت 12:45 صبح توسط زهرا حکیم آرا نظرات ( ) |


نمی‌دانم می‌دانی دلتنگی چیست؟ دلتنگ کیست؟ دلتنگی حال و هوای این روزهای من است. دلتنگ منم. نشسته‌ام پشت خروارها دوری! هر روز به امیدی؛ به خیال فردایی که اگر بادی بوزد، موافق این تپش‌های منظم و نامنطم قلب من باشد. خانه‌ات آباد، جانم را ویران کردی، و خانه دلم را تنگ‌تر از تنگ.

می‌دانی دلتنگی چیست؟ دلتنگی یک چیزی‌ست. از وسط دلت شروع می‌شود. تمام وجودت را می‌گیرد. حس می‌کنی دنیایت به اندازه یک نفس کشیدن هم فراخ نیست. رو به هر پنجره‌ که می‌نشینی، خاطره‌ای ذهن پریشانت را نوازش می‌کند. دلتنگ که باشی، و اگر دلتنگ‌تر شوی، بدتر دچار می‌شوی. و دچار عاشق است.

دلتنگ، دلتنگ، ... دچار،... من! و در آرزوی آن روزها که بودیم!


نوشته شده در دوشنبه 89/3/17ساعت 9:10 عصر توسط زهرا حکیم آرا نظرات ( ) |


سلام

حال مرا اگر می‌پرسی، خوبم. ملال‌ها اگرچه زیادند، زندگی خوب است. خاطره‌ای هست که در ذهن خانه دارد؛ و هر از گاهی هم‌سفره آواها و صداها و بوها و تمام آن روزهاست. تمام آن روزها، آن لحظه‌ها، این خاطره‌ها و این ذهن هر روز با من‌اند و تو نیز. تو، پاره این حس و حال و این حال و هوا!

حال من را اگر می‌پرسی، خوبم. هر روز با خاطره‌ای برای یک روز بیشتر زنده می‌مانم. روزگاری ترس از تمام شدن این خاطره‌ها بود. نه اینکه خاطره‌هامان تمامی ندارند، که هر بار که تمام می‌شوند، یک بار دیگر چنان بر ذهن می‌نشینند که انگار توالی دور پیشین را ندارند. یکی یکی می‌آیند و می‌روند و پـُر از یاد تو می‌شوم.

حال من را اگر می‌پرسی، من خوبم. بهتر از این نمی‌شود. چنان در این تنگنای دوری، از روزنی که نمی‌دانم چیست و کجاست سوسوی امید را می‌بینم که گویی هر لحظه جانم متولد می‌شود.

حال من خوب است! از هوای آن طرف‌تر ها بگو. از روزگاری که بخواهی و نخواهی می‌گذرد.

کاری داشتی فقط یادی از من کن. پـَر حس من به آتش خاطرت می‌سوزد.

به امید حضور

من××


نوشته شده در یکشنبه 89/3/9ساعت 2:22 عصر توسط زهرا حکیم آرا نظرات ( ) |


بیا و قضاوت کن!

من می‌گویم: اول فکر کردم حسش یک شبه تمام حسـّم را دزدید؛ دلم را در به در جغرافیای عشقش کرد. اما حالا بعد از این همه وقت می‌فهمم این همه اتفاق، این همه- یک شبه نبود. من شاهد دارم. شاهدم این نگاه‌های مکرر است، شاهدم همین حال و هوای در هم ریخته من و اوست. شاهدم این ثانیه‌های سنگین است. بیا و قضاوت کن. این دادگاه، واقعی‌ست.

می‌گویی: شاهدت که نمی‌شود از خودت باشد.

می‌گویم: مگر دیگر این دل و این حال و هوا و این نگاه پریشان از آن من است؟

می‌گویی: خوب این یک جـُرم، ما بقی چیست؟

می‌گویم: در مـُشاعات روزگارمان اندیشه می‌گستراند، می‌نشیند فکر می‌کند و در قلمرو اندیشه‌اش هیچ راهی برای عبور و مرور نیست! تمام وجودم را گرفته، آنقدر که هیچ سرحدّی معلوم نیست.

می‌گویی: چه می‌خواهی؟

می‌گویم: دلم را که آواره جغرافیای عشقش شده، روزگارم را که اسیر روزگارش شده و تمام وجودش را که درگیر وجودم شده! بیا و قضاوت کن؛ چیز زیادی‌ست؟

و فقط آهی می‌کشی، و من هم!!



نوشته شده در چهارشنبه 89/2/15ساعت 11:18 عصر توسط زهرا حکیم آرا نظرات ( ) |


دور است و هر روز دورتر می‌رود. به خیالش هر چه بیشتر دورتر شود،
بیشتر از خاطرم پاک می‌شود! هه... دریغا که نمی‌داند پیچک حسم، دور تا دور حضورش
تابیده‌است.
چه خیال عبثی رفیق! تو را از این لحظه‌ها، از این زمان، از این خیال،
تو را از همین نفس، از همین پلک، از همین حس از هر آنچه هست می‌توان پاک کرد؛
اما
تو را از من ... هرگز! هه... تو را که نمی‌توان از خاطر خاطره‌ها بـُرد.

من همین گوشه می‌نشینم. هم آنقدر که می‌ روی خواهی آمد.

[نقطه. یک نفس. انتظار]  



نوشته شده در یکشنبه 89/2/12ساعت 12:9 صبح توسط زهرا حکیم آرا نظرات ( ) |

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
Design By : Pars Skin