خردمند
کودکم که دروغ میگوید، کودکم که گاه نمیگوید... کودکم که بوی طعم دهانش خبر از کرده غلط میدهد، کودکم که گاه پاک هویت صداقت را از یاد میبرد. کودکم که دروغ میگوید، کودکم که گاه اصلا نمیگوید، کاش میدانست در عمق جان من خانه دارد، آنجا که هر بود و نبودی را میتوان دید؛ آنجا که از فرط عشق اندام فکرم در بر اندوه فردای اوست؛ کودکم که دروغ میگوید، کودکم که گاه گاه نمیگوید...
اینجا سرزمین احساس من است، پاک و ساده و رها، آینه در آینه... شفاف و بیریا... رها که باشی، عشق که در میان باشد، تمام چین و شکنهای آغوشم پر از چین و شکنهای آغوشت میشود و تمام پنجره نگاهم، تو! کودکم!...
نوشته شده در چهارشنبه 90/7/27ساعت
8:20 صبح توسط زهرا حکیم آرا نظرات ( ) |
Design By : Pars Skin |