خردمند
سفر یک معناست؛ عشق یک مفهوم است. صوتِ نام تو اسیری بغض کهنهای است، که آن به آن سنگینتر میشود؛ نام تو را بر کمان ذهن، آنجا که نقطه پرواز خاطره است، نوشتهاند. ای شایق، شاهوار، تاوان ِ عشق تو را آنچه شاییدنیست، محکومیتیست ابدی – عاشقی!
آی ای عشق، ای جاری رگهای زندگی، ای شریان بودن، ای عشق، ای محال ِمستثنا، رعنا، زیبا، بزرگ، ای معنی مطلق، مفهوم تک مصداق، تو را به بیکرانهء زمان میسپارم. و ذهن را خالی میکنم از هرچه نشدن و نبودن و نیستی و نفی است.
و این ذهن را سفر "باید" است، که نه راه دور است و نه زمان دیر. مسافر آنجا میرود که باید و هنر زمان خلق درک است و "رساندن". تو را به زمان میسپارم و دلم را به هوایت.
و جاری چشمانم بدرقه راهت؛ شاید آمدی!
نوشته شده در پنج شنبه 89/10/9ساعت
11:37 عصر توسط زهرا حکیم آرا نظرات ( ) |
Design By : Pars Skin |