خردمند
وقتی ذهنم محصور قالب لغات است، قلمم کُند میگردد.
کبوتر احساسم خسته از تلاطم دل، میپرد تا دورترین نقطه پرواز عقل و بعد محو تاریک و روشنهای آن میشود.
وقتی تو نیستی ذهنم به اکسیر یاد و خاطرت، درگیر عاشقانهها، دستم را منجی قلم میسازد. نگاهم زیر نور ماهتابِ این شبهای دوری، درستی سیاه مشقها را میخواند و خط میزند؛ بعد من دایم خط میزنم و دوباره مینویسم. خط میزنم و دوباره مینویسم.
چقدر از تو نوشتن برایم دشوار است.
نوشته شده در شنبه 87/6/23ساعت
12:43 صبح توسط زهرا حکیم آرا نظرات ( ) |
Design By : Pars Skin |