سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خردمند


خسته می‌شوم- از این شوریدگی‌ها- از این پاییز بی‌وقت، و از این زمان که بر من می‌تازد، و من... هنوز غرق تو! و چه عبث!
هنوز بی هدف لابه‌لای حس و اندیشه‌ام راه می‌روم. هنوز صدایت را در سر دارم "قرار نیست بمانم!"- و سوال بی‌جواب ذهنم :"پس چرا آمدی؟!"- و بعد گوشه پیر و مرشد ذهنم که همیشه در من می‌‌نوازد که "هیچ حضوری بی‌سبب نیست."
باد سردی به هیبت درختان تنومند باغ می‌زند- شاخه‌ها را می‌لرزاند و مرا- و چقدر هنوز بی‌خیال امروز و دیروز، به امید فردای بهاریم این شب را به صبح می‌رسانم. حیف که اینجا همیشه سرد است!!


نوشته شده در یکشنبه 88/2/20ساعت 10:54 عصر توسط زهرا حکیم آرا نظرات ( ) |

Design By : Pars Skin