خردمند
حرف از بودن و نبودن تو نیست. حرف از این حس من است که طاقباز- به امید دیدن ستاره اقبالمان - بر ایوان دلم خوابیده. حرف از این ستاره و نجوم و حال و احوال و- ای خدا حوّل حالنا- ست. نه!... حرف از تو بیایی و نیایی نیست. حرف از این است که مبادا یک روز باشی و گویی که هرگز نبودهای. حرف از تکلیف این دل بیقرار من است که بین زمین و آسمان ِ حس و حال تو معلق است وبیصدا دست و پا میزند.
حرف از حس و حال من نیست. حرف از حضور و غیاب حال و احوال توست. حرف از این جام چشمان من و میخانه احساس توست. حرف از این است که – ای کاش... :
میخانه اگر ساقی صاحبنظری داشت میخواری و مستی ره و رسم دگری داشت
حرف از من است و این بغض فروخوردهی ناشکسته- حرف از این نقاب شادی و شانههای انتظار است. حرف از این خندههای کفن شده است و این فوّاره کلام من- که مدتهاست بسته است. حرف از تو نیست. حرف از این روزه بی تو نشستن است، که انگار نه انگار که:
روزه هرچند که مهمان عزیز است ای دل صحبتش موهبتی دان و شدن انعامی
حرف از من است و این کودک احساس من که نشسته بر جاده "شاید"ها! زانو بغل گرفته و گاه اگر باد نجوایش را به گوشـی برساند:
یار من چون بخرامد به تماشای چمن برسانش زمن ای پیک صبا پیغامی
حرف از این پیغامهاست. حرف از این چشم نابینا و گوش ناشنوای توست! حرف از تو نیست. حرف از هر چه بادا بادهای توست؛ و این حس رفته بر باد! ای وای که بیشکیب از پس این همه ویرانی، کم روا نیست اگر بگویم: ننگت باد!
Design By : Pars Skin |